سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شرح دعای ندبه

 

 

فهرست وبلاگ:

شرح دعای ندبه

منابع مجازی

اشعار مهدوی

مطالب مختص گروه






نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - یکشنبه 93 فروردین 4 توسط مضطر

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...

و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

 

جواب :::

تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ...
تو کجایی؟!!!!!!!
تو خودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93 شهریور 2 توسط مضطر

 

 

 

گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
هر ملک در دل آرزویش بود 
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
عاقبت در یکی از آن شب ها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
پیرمرد قبیله ی ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی انصاف
سن و سالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر و خُولی نبوده دور و برت
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا؟
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته ی محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی

وحید قاسمی

 

 

 






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 93 مرداد 30 توسط مضطر

 

هر سحر منتظر یار نباشم چه کنم؟

 

من اگر این همه بیدار نباشم چه کنم؟

 

 

 

گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است

 

خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟

 

 

 

عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند

 

من بر آنم که گرفتار نباشم چه کنم؟

 

 

 

تو چه کردی که من از خواب و خوراک افتادم؟

 

راستی، این همه بیمار نباشم چه کنم؟

 

 

 

چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر

 

عاشق روی تو یک بار نباشم چه کنم؟

 

 

 

ابرویت تیغ مصری ست که جان می طلبد

 

به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟

 

 

 

خواستم نام مرا هم بنویسند همین

 

سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟

 

 

 

من اگر مثل تو هر صبح و غروبی آقا

 

فکر بین در و دیوار نباشم چه کنم؟

 

علی اکبر لطیفیان


 

 






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93 مرداد 26 توسط مضطر

 

شبی دم سحری در دعایتان آقا

کنید اندکی یاد گدایتان آقا

مرا به نیمه ی شب ها برای نافله ها

صدا کنید... فدای صدایتان آقا

شکسته بال ترینم ولی مرا ز کرم

پرم دهید میان هوایتان آقا

دلم گرفته خدا خیرتان دهد یکبار

دهید اجازه بیفتم به پایتان آقا

به روی پنجه قد افراشتم به جلب نظر

سوا کنید که باشم برایتان آقا

ره ثواب بجوی زلف بخت مرا

گره زنید به شال عبایتان آقا

حدید زنگی قلب مرا جلا دهید

مریض عشقم و لنگ دوایتان آقا

شرر به سینه زده غصه ی مدینه تان

نمک به زخم زده کربلایتان آقا

برات کرب و بلا رفتن مرا بدهید

 

شبی دم سحری در دعایتان آقا

 

 






نوشته شده در تاریخ شنبه 93 مرداد 4 توسط مضطر
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin