چکیده
در این نوشتار، سعی بر آن است نسبت و تعامل باطن و حقیقت وجود فاطمه زهرا علیهاالسلام با حقیقت وجود و باطن «لیلة القدر» مقایسه شود و در محورهای «تعیّن و تعیین اصل وجود» و «هندسه خلقت و شریعت»، بر ویژگی های اشتراکی و مشابهت های این دو آفریده عظیم تأکید گردد. در این مقاله، منزلت سه عالم «سرشت»، «سرنوشت» و «شخصیت حضرت فاطمه علیهاالسلام » با رویکردی تطبیقی بررسی می شود.
مفتقر" تخلص شاعری مرحوم آیة الله آشیخ محمد حسین کمپانی بوده...!
اگر شما هم مسرور شدید ...، فاتحه ای نثار روح علمای دلسوز و خون دل خورده اسلام عنایت کنید و صلواتی به بوستان مادر ملک و ملکوت،حضرت ام الفضائل،ام ابیها سلام الله علیها تحفه برید...
دختر فکر بکر من غنچه ی لب چو وا کند
از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من ، گر که شکر شکن شود
کام زمانه را پر از شکّر جانفزا کند
بلبل نطق من ز یک نغمه عاشقانه ای
گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند
خامه ی مشکسای من گر بنگارد این رقم
صفحه ی روزگار را مملکت ختا کند
مطرب اگر بدین نمط ساز طرب کند گهی
دائره ی وجود را جنّت دلگشا کند
منطق من هماره بندد چو نطاق نطق را
منطقه ی حروف را منطقه السما کند
شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد
شاهد معنی من ار جلوه ی دلربا کند
نظم برد بدین نسق از دم عیسوی سبق
خاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند
وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد؟
فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند؟
ناطقه مرا مگر روح قُدُس کند مدد
تا که ثنای حضرت سیدة النسا کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه
چشم دل ار نظاره در مبدا و منتها کند
صورت شاهد ازل، معنی حسن لم یزل
وهم چگونه وصفِ آیینه حق نما کند؟
مطلع نور ایزدی مبدا فیض سرمدی
جلوه ی او حکایت از خاتم انبیا کند
بسمله صحیفه ی فضل و کمال معرفت
بلکه گهی تجلی از نقطه ی تحت با کند
دایره شهود را نقطه ملتقی بود
بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند
حامل سر مستسر حافظ غیب مستتر
دانش او احاطه بر دانش ما سوا کند
عین معارف و حکم بحر مکارم و کرم
گاهِ سخا محیط را قطره ی بی بها کند
لیله ی قدر اولیاء، نور نهار اصفیاء
صبح جمال او طلوع از افق علا کند
بضعه ی سید بشر ام ائمه ی غرر
کیست جز او که همسری با شه لا فتی کند؟
وحی و نبوتش نسب جود و فتوتش حسب
قصه ای از مروتش سوره هل اتی کند
دامن کبریای او دسترس خیال نی
پایه ی قدر او بسی پایه به زیر پا کند
لوح قدر به دست او، کلک قضا به شصت او
تا که مشیّت ِ الهیّه چه اقتضا کند
در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان
در نشآت کن فکان، حکم به ما تشا کند
عصمت او حجاب او عفت او نقاب او
سر قدم حدیث از آن سرو از آن حیا کند
نفخه ی قدس بوی او، جذبه ی انس خوی او
منطق او خبر ز«لاینطق عن هوی» کند
قبله ی خلق روی او کعبه ی عشق کوی او
چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
"مفتقرا" متاب روی، از در او به هیچ سوی
زانکه مس وجود را فضّه ی او طلا کند
مرحوم آیة الله شیخ محمد حسین کمپانی(رضوان الله تعالی علیه)
بقیّةالله : باقى گذارده خداوند، اماممعصوم(علیه السلام)، حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف)
بقیه در لغت به معناى باقى مانده، بازمانده و زیادى چیزى آمده است.[1] این واژه از ریشه «بـقـى» در برابر فناست، از این رو دربردارنده نوعى ثبات و دوام و به معناى باقىمانده ثابت و پایدار است.[2]
واژه مذکور نزد عرب به صورت ضربالمثلى براى خوبى و فضیلت نیز به کار مىرود: «فلانٌ بقیةالقوم» یعنى آن شخص از برگزیدگان قوم است.[3]
واژه «بقیة الله» در قرآن تنها یک بار و در داستانحضرت شعیب(علیه السلام) آمده است که وى پس از برحذر داشتن قوم خویش از کمفروشى در دادوستدها فرمود: آنچه خداوند براى شما باقى گذارده بهتر است براى شما، اگر ایمان داشته باشید: «بَقِیَّةُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنینَ».(هود/11،86) واژه «بقیه» بدون اضافه به «الله» و دیگر مشتقات از ریشه بقاء در موارد متعددى به کار رفته و در آنها از مسائلى چند سخن به میان آمده است؛ مانند لزوم دورى جستن از سود حاصل از ربا (بقره/2،278)، ماندگار بودن خداى متعالى (طه/20،73) و آنچه نزد اوست (نحل/16،96؛ قصص/28،60؛ شورى/42،36)، باقى ماندن آخرت (اعلىَ/87،17) و رزق الهى (طه/20،131) و اظهار شگفتى از نبودن بقایایى ازنسل قدیم که
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 14
از فساد در زمین نهى کنند. (هود/11،116)
بررسى آیات یاد شده نشان مىدهد که اساساً، بقا و ماندگارى تنها از آن خداى متعالى و اسماىحسناى وى[4] و چیزى است که وجهه خدایى داشته: «و یَبقى وجهُ رَبِّـکَ ...»(الرحمن/55،27) یا نزد او باشد: «و ما عِندَاللّهِ باق»(نحل /16، 96) و جز آن از بین رفتنى است:
«کُلُّ مَن عَلَیها فَان»(الرحمن/55،26)، «ما عِندَکُم یَنفَدُ»(نحل/16،96)، چنان که سودى که از راه حرام (ربا) به دست آید ناپایدار است: «یَمحَقُ اللّهُ الرِّبوا».(بقره/2،276)
مقصود از بقیّة الله در آیه یاد شده (هود/11،86) سود حلالى است که پس از رعایت پیمانه صحیح و دقیق باقى مىماند[5]، از این رو مال* باقى مانده و متمایز از حرام به «الله» اضافه گشته و چنین اضافهاى حاکى از نوعى شرافت و ارزش است.[6] برخى گفتهاند: مراد از بقیهالله یا مالى استکه در دنیا در دست شخص مىماند یا ثواب خدا (که در آخرت به او مىرسد) یا خشنودى خداست (که نصیب وى مىگردد) و در هر سه صورت بقیة الله خیر است، زیرا اگر مراد از بقیةالله مال باشد خیر بودن آن از این روست که چنین شخصى که در داد و ستد خویش به سود حلال بسنده مىکند، مورد اعتماد مردم واقع مىشود و معامله او رونق یافته، از این راه درهاى روزى بر روى او گشوده مىشود و اگر آن را بر ثواب اخروى حمل کنیم، روشن است که دنیا و آنچه در آن است فانى مىشود و ثواب و اجر اخروى، جاوید و از این جهت خیر است و اگر آن را به خشنودى خداوند معنا کنیم خیر بودن بقیة اللّه نیازى به توضیح ندارد.[7] برخى محققان، «بقیةالله» را در آیه یاد شده به قسط و عدل* تفسیر کرده و گفتهاند: خداى سبحان مال را زینت زندگى دنیا مىداند (کهف/18،46)؛ اما قسط و عدل را جزو بقیةالله و باقیات صالحات دانسته، مىفرماید: اگر قسط و عدل را رعایت کنید عدل الهى زنده مىشود و این براى شما بهتر است و مىماند.[8]
مفسران به معانى دیگرى نیز مانند اطاعت و انقیاد، رزق، موجود مبارک و ارزشمند و رحمت و فضل اشارهکردهاند.[9]
به نظر مىرسد همه این موارد از باب بیان مصداق باشد و از این رو بر آنها بقیة الله اطلاق شده است و آیه مورد بحث (هود/11،86) گرچه در مورد خاصى نازل شده؛ اما با توجه به جامعیت و گستردگى ویژه قرآن مىتوان بقیّة الله را بر هر وجود سودمند و پایدارى که از سوى پروردگار براى
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 15
بشر مانده و مایه رحمت و خیر و سعادت او شده باشد به کاربرد، از این رو انبیاى الهى، امامان و رهبران دینى مىتواننداز بارزترین مصادیق «بقیةالله» باشند، چنانکه در جوامع روایى بر ائمهطاهرین(علیهم السلام) تطبیق شده است[10] و چون حضرت ولىّ عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) آخرین امام و تنها بازمانده انبیا و امامان و آخرین ذخیره الهى و یگانه حجت خداوند در روى زمین براى حفظ جوامع انسانى و از بهترین مصداقهاى اسماى حسناى الهى و مظاهر قسط و عدل[11] است، مىتواند از روشنترین مصادیق «بقیّة اللّه» به شمار آید. گواه این مدعا آن است کهافزون بر ادعیه و زیارات، در روایات فراوانى، از آن حضرت به «بقیّة اللّه» تعبیر شده است؛ امامصادق(علیه السلام) فرمود: هرگاه خواستید به او خطاب کنید بگویید: «السلام علیک یا بقیة اللّه».سپس به آیه شریفه «بقیةالله خیر لکم»(هود/11،86) استشهاد فرمودند.[12] بر پایه روایتى از امام باقر(علیه السلام)اولین جملهاى که امام زمان(عج) هنگام ظهور بر زبان مىآورند آیه شریفه «بَقِیَّةُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم...»است و آنگاه مىفرمایند:«أنابقیّة اللّه و حجّته و خلیفته =منم آنچه خداوند براى شما باقى گذارده و حجت و خلیفه او».[13]
منابع
اقرب الموارد فى فصح العربیة والشوارد؛ بحارالانوار؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر التحریر والتنویر؛ تفسیر الصافى؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب؛ تفسیر موضوعى قرآن کریم؛ الکافى؛ القاموس المحیط؛ الکشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البحرین؛ مجمعالبیان فى تفسیرالقرآن؛ المیزان فى تفسیر القرآن.
محمد حجتیان
[1]. لسان العرب، ج 1، ص 467؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 229، 230، «بقى».
[2]. القاموس المحیط، ج 2، ص 1659؛ التحقیق، ج 1، ص 317، «بقى».
[3]. اقرب الموارد، ج 1، ص 191؛ لغت نامه، ج 3، ص 4259.
[4]. تفسیر موضوعى، ج 7، ص 213.
[5]. الکشاف، ج 2، ص 418 ـ 419؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 286؛ المیزان، ج 10، ص 364.
[6]. الکشاف، ج 2، ص 418 ـ 419؛ التحریر والتنویر، ج 12، ص139 ـ 140.
[7]. التفسیر الکبیر، ج 18، ص 42.
[8]. تفسیر موضوعى، ج 7، ص 212 ـ 213.
[9]. جامعالبیان، مج7، ج 12، ص 131 - 132؛ مجمعالبیان، ج 5، ص 321؛ الکشاف، ج 2، ص418.
[10]. بحارالانوار، ج 46، ص 264؛ ج 24، ص 211.
[11]. تفسیر موضوعى، ج 7، ص 213.
[12]. الکافى، ج 1، ص 411 ـ 412.
[13]. الصافى، ج 2، ص 468؛ کنزالدقائق، ج 6، ص 226.
عده ای بر این باورند که مراد از « بقیة اللَّه » در آیه شریفه « بقیة اللَّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین» حضرت مهدى (عج) است. ممکن است این سوال مطرح شود که مگرامام زمان (عج) در زمان رسول اللَّه(صلى اللَّه علیه وآله) وجود داشتند و شناختى از آن حضرت بوده که چنین آیهاى نازل شده است.
باید گفت اولا این آیه از فرمایشات حضرت شعیب(علیهالسلام) خطاب به قوم خود است. ثانیا آن چه درباره نسبت آیه با امام مهدى (عج) وجود دارد و باعث شهرت آن در محافل و منابر نسبت به آن حضرت شده است، بحث انطباق مفهومى آیه و تطبیق یکى از مصادیق آیه بر فردى است که با تفسیر آیه سازگار است.
زیرا «بقیه» به معناى باقى مانده است و مراد از آن سودى است که به فروشنده مىرسد، یعنى آن چه بعد از پایان معامله برایش باقى مىماند و آن را در در راه حوائج خود خرج مىکند. و مراد آیه این است که سودى که از طرف خدا براى شما باقى مانده و خدا از طریق فطرت خودتان شما را بدان راهنمایى کرده، اگر مؤمن باشید، براى شما بهتر از مالى است که از راه کمفروشى و کم کردن پیمانه و ترازو تصاحب مىکنید.
تفسیر نمونه، با عبارت گویاترى «بقیةاللَّه» را چنین معنا کرده است:
هر موجود نافعى از طرف خداوند که براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیةاللَّه» محسوب مىشود.
[1] از این رو، امام زمان(علیها لسلام) که وجود شریفشان مایه بیشترین خیر و برکت براى جامعه بشرى است، یکى از بهترین مصادیق این آیه مبارکه است. به قول یکى از قرآنپژوهان معاصر، از آن جا که آیههاى قرآن داراى مفاهیم جامع هستند و در عصرهاى بعد مىتوانند بر مصداقهاى کلىتر و وسیعتر تطابق داشته باشند، این آیه با امام زمان (عج) که روشنترین مصداق، «بقیةاللَّه» است، مطابقت مىکند.
براى کاملتر شدن پاسخ، خوب است به نظر یکى از دانشمندان اهل سنت نیز توجه نمایید. شبلنجى دانشمند شافعى، روایتى را نقل کردهاند که «هنگامى که (مهدى) قیام کند، بر کعبه تکیه زند و 313 تن از پیروانش نزد او گرد آیند. پس اولین چیزى که مىگوید، این آیه است: «بقیةاللَّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین». سپس مىفرماید: منم «بقیةاللَّه» و خلیفه او و حجت خدا بر شما. پس از آن، کسى بر آن حضرت سلام نمىکند، مگر این که مىگوید: «السلام علیک یا بقیة اللَّه فى ارضه»؛ سلام بر تو اى باقى گذارده خدا در زمینش.[2]
بنابراین، گر چه مفاد این آیه، از سخنان حضرت شعیب(علیهالسلام) خطاب به قوم خود است، اما مصداق اکمل آن، وجود شریف حضرت صاحب الامر(عج) است.
«بقیه» از بقای ضد فنا و نیستی است و در لغت به معنای ثبات و دوام آمده است. و «بقیة الله» یعنی باقی مانده ی خدا که در روی زمین ثابت است.
در دعای ندبه می خوانیم: «أین بقیة الله التی لاتخلو من العترة الهادیة»؛ «کجاست باقی مانده ی خدا که از غیر عترت طاهره نیست.»
در مقصود از این کلمه دو احتمال است:
1- اینکه مقصود از «بقیة الله» عنوان کلی بوده و اشاره به حجت خدا در روی زمین است که هرگز زمین از آن خالی نبوده و نخواهد بود و دائماً باید در آن ثابت باشد. و انطباق آن بر امام زمان ع از باب انطباق کلی بر یک فرد آن در این زمان است.
2- اینکه مقصود از «بقیة الله» لقبی برای امام زمان عج باشد به اعتبار اینکه در روی زمین ثابت بوده و دوام وجودی دارد.
«ابن سکیت» می گوید: «این جمله در جایی گفته می شود که انسان کسی را مراعات کرده و به انتظار او نشسته است». با در نظر گرفتن این معنا حضرت مهدی عج را «بقیة الله» می گویند از آن جهت که تحت رعایت خداوند بوده و به او مقام و شأنی داده که مردم، انتظار فرج او را در کارهای خود داشته است. [3]
یکی از القاب معروف حضرت مهدی است. بقیه الله یعنی بقیه و بازمانده خلفای خدا در زمین از انبیا و اوصیا یا کسانی که خدا به وسیله آنها بندگانش را باقی میدارد و مورد رحمت قرار میدهد. و اما ارتباط و اختصاص این لقب شریف به آن وجود مقدس؛ هر چند از بعضی احادیث استفاده میشود که این لقب بر همه خاندان رسالت اطلاق میشود و همه آنها بقیه الله هستند. در زیارت جامعه به همه آن ذوات مقدس به این عنوان عرض سلام داریم:
السلام علی الائمّه الدعاه و القاده الهداه والساده الولاه والذاذه الحماه و أهل الذکر و أولی الأمر و بقیه الله و خیرته...[ 4]
علاوه بر این جهت کلی، در قسمتی از روایات این لقب شریف به خصوص به بعضی از ائمه نسبت داده شده است و خود را به عنوان بقیه الله معرفی نمودهاند. از جمله وقتی حضرت باقر از مسافرت پرماجرای شام که به الزام خلیفه مروانی صورت گرفته بود – مراجعت مینمودند، نزدیک مدین که رسیدند مردم، به دنبال سمپاشیهای دستگاه خلافت، دروازهها را بسته مانع از ورود آن حضرت و همراهان به شهر شدند. حتی از فروختن آذوقه به آنان هم خودداری نمودند. امام بالای کوهی که مشرف به شهر بود رفته و با صدای بلند قریاد برآوردند: ای اهل شهری که ساکنانش ستم پیشهاند! من بقیه الله هستم، خداوند میفرماید: بقیه الله برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید... [ 5].
همچنین نجمه مادر گرامی حضرت رضا گوید: چون فرزندم به دنیا آمد، پسر را در پارچه سفیدی پیچیده به دست پدر دادم. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و کامش را با آب فرات برداشته به من برگرداند و فرمودند: بگیر او را. بدرستی که او بقیه الله عزّوجلّ است در زمین[ 6].
با همه آنچه آوردیم، در بسیاری از احادیث این لقب شریف بهخصوص به حضرت صاحب الامر اطلاق شده و آن وجود مقدس خود را به این عنوان معرفی نموده و سایر بقیه اللهها حضرتش را به این نام نامیدهاند. به حدّی این لقب با آن سرور ارتباط پیدا نموده که به صورت لقب اختصاصی حضرتش در آمده است؛ به طوری که تا بقیه الله گفته میشود جز آن بقیه الله منتظَر به نظر نمیآید. شاید سرّ مطلب این باشد که این بقیّه الله، بقیه اللههاست و پس از او دیگر بقیه اللهی نیست. هر کدام از حجج الهیّه که از آغاز عالم آمدند، گرچه بقیه الله بودند و خدا انها را برای هدایت خلق باقی و بجا گذارده بود، بعد از هر یک دیگری میآمد و اگر بقیه اللهی از دنیا میرفت، بقیه اللهی دیگر به جا میماند و این رشته باقی بود. ولی آن وجود مقدّس، بقیهای است که پس از او دیگر بقیّهای نیست؛ آخرین بقیه الله است. با آمدن او دیگر بقیّهای باقی نمانده است که بیاید.
در حدیث مفصلی از امیرالمؤمنین که متضمن سؤالات یکی از منکران نسبت به عدهای از آبات قران است این جمله یافت میشود که سائل پرسید: مییابم که قران میگوید: بقیه الله بهتر است برای شما. این بقیه چیست و کیست؟[ 7]
امیرالمؤمنین فرمود: آنان (اولیانی خدا) بقیه اللهاند. مقصود مهدی است که در هنگام پایانپذیری این مهلت خواهد آمد و زمین را از عدل و داد پر میکند؛ آنگونه که از ظرلم و جور مملو گشته است. از آیات و نشانه های او غیبت است و پنهانی؛ آنگاه که طغیان گسترش گیرد و انتقام فرا رسد.
از حضرت صادق سؤال شد: آیا میشود به قائم آل محمد بهعنوان امیرالمؤمنین سلام کرد؟ فرمود: نه. این اسمی است که خدا امیرالمؤمنین علی را به آن نامیده و قبل و بعد از او جز کافر به این نام نامیده نشود.
راوی حدیث عرضه داشت: فدای شما شوم! پس به حضرتش چگونه باید سلام کرد؟ فرمود: باید گفت: «السلام علیک یا بقیه الله». آنگاه آیه شریفه را تلاوت فرمود: {بقیّتُ الله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین}؛[8]
همچنین خود آن وجود مقدس در سنین طفولیت خود را به این لقب معری نموده است.
آنگاه که جناب احمد بن اسحاق شرفیاب محضر امام یازدهم گردید و از حضرتش جویای خلیفه و جانشین پس از ان حضرت شد، امام از جا برخاسته به اندرون رفتند. وقتی بیرون آمدند، نور دیدهشان، مهدی آل محمد- که در سن سه سالگی بود و چهرهاش چون ماه تمام و بدر کامل میدرخشید – بر دوش شریفشان بود. فرمودند: ای احمد بن اسحاق، اگر نه این بود که در نزد خدا و خجج او کرامتی داردی، این پسرم را به تو نشان نمیدادم.
... حدیث به اینجا میرسد که جناب احمد عرضه داشت: آقای من، آیا میشود آیت و علامتی مشاهده کنم که دلم آرام گیرد و گواه امامت نور دیده تابان باشد؟ تا این جمله را احمد بن اسحاق گفت، ناگهان حجت سه ساله پروردگار، لب به سخن باز نمود و به زبان عربی فصیح فرمود: أنا بقیه الله فی أرضه والمنتقم من أعدائه فلا تطلب أثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق[9]؛ من بقیه الله هستم در زمین خدا و انتقام گیرنده از دشمنان او. پس بعد از این که به سرچشمه رسیدی نشانه مجو.
پى نوشت:
[1]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 204.
[2]. ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 468.
[3] معجم مقاییس اللغه، ص 128.
[4] . عیون اخبار الرضا، ج2، ص273.
[5] . اصول کافی، ج1، ص471-472.
[6] . عیون اخبار الرضا، ج1، ص20.
[7] . بحارالانوار، ج93، ص106.
[8] . اصول کافی، ج93، ص106.
[9] . کمال الدین، ص384.
اگرچه در نظر خلق، اهل پرهیزیم
به یاد گوشه ی چشم تو اشک میریزیم
شنیده ایم که فصل بهار میآیی
چقدر برگ به این شاخه ها بیاویزیم
هنوز از کف دریا فرو تریم اما
به موجهای فراگیر درمیآویزیم
تو مهربانی و با ذره مهر می ورزی
وگرنه پیش تو ما چون غبار ناچیزیم
غبار روی زمینیم و آنچنان مغرور
که پیش پای کسی جز تو برنمی خیزیم