عده ای بر این باورند که مراد از « بقیة اللَّه » در آیه شریفه « بقیة اللَّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین» حضرت مهدى (عج) است. ممکن است این سوال مطرح شود که مگرامام زمان (عج) در زمان رسول اللَّه(صلى اللَّه علیه وآله) وجود داشتند و شناختى از آن حضرت بوده که چنین آیهاى نازل شده است.
باید گفت اولا این آیه از فرمایشات حضرت شعیب(علیهالسلام) خطاب به قوم خود است. ثانیا آن چه درباره نسبت آیه با امام مهدى (عج) وجود دارد و باعث شهرت آن در محافل و منابر نسبت به آن حضرت شده است، بحث انطباق مفهومى آیه و تطبیق یکى از مصادیق آیه بر فردى است که با تفسیر آیه سازگار است.
زیرا «بقیه» به معناى باقى مانده است و مراد از آن سودى است که به فروشنده مىرسد، یعنى آن چه بعد از پایان معامله برایش باقى مىماند و آن را در در راه حوائج خود خرج مىکند. و مراد آیه این است که سودى که از طرف خدا براى شما باقى مانده و خدا از طریق فطرت خودتان شما را بدان راهنمایى کرده، اگر مؤمن باشید، براى شما بهتر از مالى است که از راه کمفروشى و کم کردن پیمانه و ترازو تصاحب مىکنید.
تفسیر نمونه، با عبارت گویاترى «بقیةاللَّه» را چنین معنا کرده است:
هر موجود نافعى از طرف خداوند که براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیةاللَّه» محسوب مىشود.
[1] از این رو، امام زمان(علیها لسلام) که وجود شریفشان مایه بیشترین خیر و برکت براى جامعه بشرى است، یکى از بهترین مصادیق این آیه مبارکه است. به قول یکى از قرآنپژوهان معاصر، از آن جا که آیههاى قرآن داراى مفاهیم جامع هستند و در عصرهاى بعد مىتوانند بر مصداقهاى کلىتر و وسیعتر تطابق داشته باشند، این آیه با امام زمان (عج) که روشنترین مصداق، «بقیةاللَّه» است، مطابقت مىکند.
براى کاملتر شدن پاسخ، خوب است به نظر یکى از دانشمندان اهل سنت نیز توجه نمایید. شبلنجى دانشمند شافعى، روایتى را نقل کردهاند که «هنگامى که (مهدى) قیام کند، بر کعبه تکیه زند و 313 تن از پیروانش نزد او گرد آیند. پس اولین چیزى که مىگوید، این آیه است: «بقیةاللَّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین». سپس مىفرماید: منم «بقیةاللَّه» و خلیفه او و حجت خدا بر شما. پس از آن، کسى بر آن حضرت سلام نمىکند، مگر این که مىگوید: «السلام علیک یا بقیة اللَّه فى ارضه»؛ سلام بر تو اى باقى گذارده خدا در زمینش.[2]
بنابراین، گر چه مفاد این آیه، از سخنان حضرت شعیب(علیهالسلام) خطاب به قوم خود است، اما مصداق اکمل آن، وجود شریف حضرت صاحب الامر(عج) است.
«بقیه» از بقای ضد فنا و نیستی است و در لغت به معنای ثبات و دوام آمده است. و «بقیة الله» یعنی باقی مانده ی خدا که در روی زمین ثابت است.
در دعای ندبه می خوانیم: «أین بقیة الله التی لاتخلو من العترة الهادیة»؛ «کجاست باقی مانده ی خدا که از غیر عترت طاهره نیست.»
در مقصود از این کلمه دو احتمال است:
1- اینکه مقصود از «بقیة الله» عنوان کلی بوده و اشاره به حجت خدا در روی زمین است که هرگز زمین از آن خالی نبوده و نخواهد بود و دائماً باید در آن ثابت باشد. و انطباق آن بر امام زمان ع از باب انطباق کلی بر یک فرد آن در این زمان است.
2- اینکه مقصود از «بقیة الله» لقبی برای امام زمان عج باشد به اعتبار اینکه در روی زمین ثابت بوده و دوام وجودی دارد.
«ابن سکیت» می گوید: «این جمله در جایی گفته می شود که انسان کسی را مراعات کرده و به انتظار او نشسته است». با در نظر گرفتن این معنا حضرت مهدی عج را «بقیة الله» می گویند از آن جهت که تحت رعایت خداوند بوده و به او مقام و شأنی داده که مردم، انتظار فرج او را در کارهای خود داشته است. [3]
یکی از القاب معروف حضرت مهدی است. بقیه الله یعنی بقیه و بازمانده خلفای خدا در زمین از انبیا و اوصیا یا کسانی که خدا به وسیله آنها بندگانش را باقی میدارد و مورد رحمت قرار میدهد. و اما ارتباط و اختصاص این لقب شریف به آن وجود مقدس؛ هر چند از بعضی احادیث استفاده میشود که این لقب بر همه خاندان رسالت اطلاق میشود و همه آنها بقیه الله هستند. در زیارت جامعه به همه آن ذوات مقدس به این عنوان عرض سلام داریم:
السلام علی الائمّه الدعاه و القاده الهداه والساده الولاه والذاذه الحماه و أهل الذکر و أولی الأمر و بقیه الله و خیرته...[ 4]
علاوه بر این جهت کلی، در قسمتی از روایات این لقب شریف به خصوص به بعضی از ائمه نسبت داده شده است و خود را به عنوان بقیه الله معرفی نمودهاند. از جمله وقتی حضرت باقر از مسافرت پرماجرای شام که به الزام خلیفه مروانی صورت گرفته بود – مراجعت مینمودند، نزدیک مدین که رسیدند مردم، به دنبال سمپاشیهای دستگاه خلافت، دروازهها را بسته مانع از ورود آن حضرت و همراهان به شهر شدند. حتی از فروختن آذوقه به آنان هم خودداری نمودند. امام بالای کوهی که مشرف به شهر بود رفته و با صدای بلند قریاد برآوردند: ای اهل شهری که ساکنانش ستم پیشهاند! من بقیه الله هستم، خداوند میفرماید: بقیه الله برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید... [ 5].
همچنین نجمه مادر گرامی حضرت رضا گوید: چون فرزندم به دنیا آمد، پسر را در پارچه سفیدی پیچیده به دست پدر دادم. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و کامش را با آب فرات برداشته به من برگرداند و فرمودند: بگیر او را. بدرستی که او بقیه الله عزّوجلّ است در زمین[ 6].
با همه آنچه آوردیم، در بسیاری از احادیث این لقب شریف بهخصوص به حضرت صاحب الامر اطلاق شده و آن وجود مقدس خود را به این عنوان معرفی نموده و سایر بقیه اللهها حضرتش را به این نام نامیدهاند. به حدّی این لقب با آن سرور ارتباط پیدا نموده که به صورت لقب اختصاصی حضرتش در آمده است؛ به طوری که تا بقیه الله گفته میشود جز آن بقیه الله منتظَر به نظر نمیآید. شاید سرّ مطلب این باشد که این بقیّه الله، بقیه اللههاست و پس از او دیگر بقیه اللهی نیست. هر کدام از حجج الهیّه که از آغاز عالم آمدند، گرچه بقیه الله بودند و خدا انها را برای هدایت خلق باقی و بجا گذارده بود، بعد از هر یک دیگری میآمد و اگر بقیه اللهی از دنیا میرفت، بقیه اللهی دیگر به جا میماند و این رشته باقی بود. ولی آن وجود مقدّس، بقیهای است که پس از او دیگر بقیّهای نیست؛ آخرین بقیه الله است. با آمدن او دیگر بقیّهای باقی نمانده است که بیاید.
در حدیث مفصلی از امیرالمؤمنین که متضمن سؤالات یکی از منکران نسبت به عدهای از آبات قران است این جمله یافت میشود که سائل پرسید: مییابم که قران میگوید: بقیه الله بهتر است برای شما. این بقیه چیست و کیست؟[ 7]
امیرالمؤمنین فرمود: آنان (اولیانی خدا) بقیه اللهاند. مقصود مهدی است که در هنگام پایانپذیری این مهلت خواهد آمد و زمین را از عدل و داد پر میکند؛ آنگونه که از ظرلم و جور مملو گشته است. از آیات و نشانه های او غیبت است و پنهانی؛ آنگاه که طغیان گسترش گیرد و انتقام فرا رسد.
از حضرت صادق سؤال شد: آیا میشود به قائم آل محمد بهعنوان امیرالمؤمنین سلام کرد؟ فرمود: نه. این اسمی است که خدا امیرالمؤمنین علی را به آن نامیده و قبل و بعد از او جز کافر به این نام نامیده نشود.
راوی حدیث عرضه داشت: فدای شما شوم! پس به حضرتش چگونه باید سلام کرد؟ فرمود: باید گفت: «السلام علیک یا بقیه الله». آنگاه آیه شریفه را تلاوت فرمود: {بقیّتُ الله خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین}؛[8]
همچنین خود آن وجود مقدس در سنین طفولیت خود را به این لقب معری نموده است.
آنگاه که جناب احمد بن اسحاق شرفیاب محضر امام یازدهم گردید و از حضرتش جویای خلیفه و جانشین پس از ان حضرت شد، امام از جا برخاسته به اندرون رفتند. وقتی بیرون آمدند، نور دیدهشان، مهدی آل محمد- که در سن سه سالگی بود و چهرهاش چون ماه تمام و بدر کامل میدرخشید – بر دوش شریفشان بود. فرمودند: ای احمد بن اسحاق، اگر نه این بود که در نزد خدا و خجج او کرامتی داردی، این پسرم را به تو نشان نمیدادم.
... حدیث به اینجا میرسد که جناب احمد عرضه داشت: آقای من، آیا میشود آیت و علامتی مشاهده کنم که دلم آرام گیرد و گواه امامت نور دیده تابان باشد؟ تا این جمله را احمد بن اسحاق گفت، ناگهان حجت سه ساله پروردگار، لب به سخن باز نمود و به زبان عربی فصیح فرمود: أنا بقیه الله فی أرضه والمنتقم من أعدائه فلا تطلب أثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق[9]؛ من بقیه الله هستم در زمین خدا و انتقام گیرنده از دشمنان او. پس بعد از این که به سرچشمه رسیدی نشانه مجو.
پى نوشت:
[1]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 204.
[2]. ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 2، ص 468.
[3] معجم مقاییس اللغه، ص 128.
[4] . عیون اخبار الرضا، ج2، ص273.
[5] . اصول کافی، ج1، ص471-472.
[6] . عیون اخبار الرضا، ج1، ص20.
[7] . بحارالانوار، ج93، ص106.
[8] . اصول کافی، ج93، ص106.
[9] . کمال الدین، ص384.