حافظ آیات از ( کمال مومنی )
دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند
ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام
ای کتاب راز های مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا
ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا
ای قدم هایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم
ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک
السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای اوج قله ، کوه صبر
السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی
السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین
تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین
تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین
تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل
تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی
عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است
ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو
تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا
کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند
کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم
کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست
وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب
آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند
کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه
نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان
ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود
پلک بر هم زدی و شهر چراغانی شد
ماه، دیوانه ی آن حالت عرفانی شد
قل هو الله احد گفتی و همپای اذان
خاک، آکنده از آن لهجه ی قرآنی شد
ماهیِ عشق، در آرامش اقیانوست
دل به امواج زد و صخره ی مرجانی شد
دکمه ی پیرهنت بین کتابم جا ماند
نخ به نخ شعر شد و مایه ی حیرانی شد
یوسف، آزاد شد از چاه حسادت، اما
گوشه ی دهکده ای گمشده زندانی شد
مومیایی شده در مصر، خدایی دیگر
دلِ یعقوب همان گونه که می دانی شد
حال هر کلبه ی برفی، لبِ کوهستانت
رقت انگیز تر از خوابِ زمستانی شد
عرقِ شرمِ پدر ... آب و کمی نان بیات
مشقِ هر روزه هر طفل دبستانی شد
آهِ برخاسته از دودکشِ همسایه
در سرِ پنجره ها مایه ی ویرانی شد
بادها متفق القول، شهادت دادند
گل سرخ از شب هجران تو قربانی شد
پشت هم می شکند شاخه زیتون و انار
باغبان! باز هوا ابری و طوفانی شد
باد با خود نَبَرد لانه ی زنبوران را؟!
گلِ من! وعده دیدار تو طولانی شد
شهد چشمان تو، یک روز عسل خواهد شد
گرچه کندو پر از آهنگ پریشانی شد
زندگی نامه ی آیینه، پر از ابهام است
نور، آشفته ی آن تابش پنهانی شد
هیچ کس از دل و جان درد تو را درک نکرد
گرچه شعبان شد و هر کوچه چراغانی شد
حسنا محمدزاده